ارژن

لغت نامه دهخدا

ارژن. [ اَ ژَ ] ( اِ ) ارزن. ارزه. ارجن. ارجَنک. ارجان. درختی است با چوبی سخت که از وی کمان سازند. نوعی بادام کوهی است . درختچه ای از نوع بادام وحشی در نقاط خشک کوهستانی حوالی طهران و فارس. بادِم. تنگرس. تنگس. بیو. بیف. بخورک . قسمی از درخت بادام کوهی است که در غایت تلخی باشد و آنرا ارجن نیز خوانند و در دواها بکار برند و پوست او را بر کمان وبتوی تیر بپیچند و او را تور گویند و از چوب آن عصاسازند. ( جهانگیری ) ( برهان ). لکن از قطعه ذیل برمی آید که ارژن نوعی از میوه های خوردنی است :
هم از خوردنیها و هرگونه ساز
که ما را بیاید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یک موبد کاردان.فردوسی.دی محتسبی ز راه بگذشت
بر دست گرفته چوب ارژن.( از جهانگیری ).
ارژن. [ اَ ژَ ] ( اِخ ) ( دشت... ) ارزن. رجوع به ارزن شود.

فرهنگ معین

( اَ ژَ ) (اِ. ) درختچه ای از دستة بادامی ها از تیرة گل سرخیان که دارای گونه های مختلف است . گونه ای از آن در فارس خصوصاً در دشت ارژن و کوه های بختیاری روییده می شود، بخورک .

فرهنگ عمید

درختچۀ بادام کوهی با میوۀ تلخ و چوب سخت و راست که از چوب آن عصا درست کنند و در نواحی کوهستانی و خشک می روید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) درختچه ای از دست. بادامیها از تیر. گل سرخیان که دارای گونه های مختلف است و در نقاط خشک و کوهستانی اطراف تهران و کرج و ارتفاعات ۱۳٠٠ متری و جنگلهای طالش میروید . گونه ای از آن در فارس خصوصا در دشت ارژن و کوه های بختیاری روییده میشود بخوراک .
ارزن

فرهنگ اسم ها

اسم: ارژن (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: arzhan) (فارسی: ارژن) (انگلیسی: arzhan)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سالار مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

دانشنامه عمومی

ارژن (سایت باستان شناسی). ارژن یک سایت باستان شناسی در ۶۰ کیلومتری شمال باختری شهر کیزیل ( به انگلیسی: Kyzyl ) در جمهوری تووا در فدراسیون روسیه است که در بردارندهٔ قدیمی ترین بقایای گورهای اقوام سکاها است.

ویکی واژه

پارسی باستان
(گیاهی): بادام‌کوهی. درختچه‌ای از دسته بادامی‌ها از تیره گل سرخیان که دارای گونه‌های مختلف دارد.گونه‌ای از آن در استان فارس خصوصاً در دشت ارژن و کوه‌های بختیاری روییده می‌شود، بخورک.
ارژن به شیوه‌های دیگر ممکن است ارژنگ باشد، ظاهراً ارژن ارزن، ارجان، انشان یک عنوان قومی سرزمینی بود که در اسناد هزاره سوم پیش از میلاد از آن یاد می‌شود. در شاهنامه اصطلاحی تحت عنوان ارزانیان حضور دارد که باید همان ارزان نامید، که نام یک قوم و قبیله‌ در ایران باستان است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم