لغت نامه دهخدا
ز اخترشناسان بپرسید شاه [ خسرو پرویز ]
که هرکس که کرد اندر اختر نگاه
چه دید او و فرجام این کار چیست ؟
ز رنج اختر این جهاندار چیست.فردوسی.... ز اخترشناسان روشن روان
بیاورد چندی بدرگاه خویش
همی بازجست اختر و راه خویش.فردوسی.پس از اختر گردگردان سپهر
که اخترشناسان نمودندچهر.فردوسی.جز آنکو بفرماید اخترشناس
چه گوید سخن وز که جوید سپاس.فردوسی.ز هر کشوری گرد کن مهتران
از اخترشناسان و افسونگران.فردوسی.همی خون دام ودد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبزن
مگر کو سر و تن بشوید بخون
شود فال اخترشناسان نگون.فردوسی.چو بشنید افراسیاب این سخن
بیاد آمدش گفته های کهن
که بشنیده بود از لب بخردان
ز اخترشناسان و از موبدان.فردوسی.ددیگر که از پیرسر موبدان
ز اخترشناسان و از بخردان
ز اختر بد و نیک بشنوده بود
جهان را چپ و راست پیموده بود.فردوسی.از اخترشناسان بسی پیش خواند
وزآن کودک مرده چندی براند
ستاره شمر زان غمی گشت سخت
بپوشید بر خسرونیکبخت
به اخترشناسان بجوشید و گفت
که گر هیچ ماند سخن درنهفت.فردوسی.وزآن پس چنان بد که شاه اردوان
ز اخترشناسان روشن روان.فردوسی.چو بشنید گفتار اخترشناس
بخندید و پذرفت از ایشان سپاس.فردوسی.ز گفتار اخترشناسان نشان
بد آید بتوران و بر سرکشان.فردوسی.که از گفت اخترشناسان شنید
همی کرد بر خویشتن ناپدید.فردوسی.بدوهرکسی گفت اخترشناس
بنزد تو آید پذیرد سپاس.فردوسی.بخوانیم بیداردل موبدان
ز اخترشناسان و از بخردان.فردوسی.چنین گفت با نامور موبدان
به اخترشناسان و هم بخردان.فردوسی.ز هر کشوری گرد کن بخردان
ز اخترشناسان و از موبدان.فردوسی.ز اخترشناسان و از موبدان
جهاندیده ونامور بخردان.فردوسی.