لغت نامه دهخدا
اجلاس. [ اِ ] ( ع مص ) نشانیدن. ( منتهی الارب ). بنشاندن.
اجلاس. [ اِ ] ( ع مص ) نشانیدن. ( منتهی الارب ). بنشاندن.
(ا ِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) نشانیدن. ۲ - (اِ. ) با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری. ۳ - جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود.
نشستی معمولاً رسمی برای گفتگو یا مشاوره در امری.
نشاندن، باهم نشستن برای گفتگویامشاوره درامری
{conference} [عمومی] جلسه ای رسمی، با تعداد شرکت کنندگان محدود، که در آن یک یا چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود
{session} [عمومی] جلسه ای گاه ادواری و چندروزه که به منظوری خاص تشکیل می شود و جنبۀ قانونی دارد؛ این نوع جلسات رسمی و قانونی را گاه کنفرانس گویند
اجلاس ( به عربی: اجلاس ) یک روستا در سوریه است که در استان ادلب واقع شده است و ۴۰۴ نفر جمعیت دارد.
نشانیدن.
با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در ام
جلسهای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی میکنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامهای صادر میشود.