ابلی. [ اُ لا ] ( اِخ ) کوهساریست از بنی سلیم میان مکه و مدینه ، و در آن آبهاست از جمله چاه معونه و چاه ذوساعده و ماهورها و تلها باشد پیوسته به یکدیگر.
ابلی. [ اَ ب ُ ] ( اِ ) به لوترا، شرم ِ مرد.
ابلی. [ اُ لی ی ] ( اِخ ) نام کوهی معروف نزدیک اجا وسلمی ، دو کوه قبیله طی و در آنجا مردابی است به پهنای هفت فرسنگ که آب باران در آن گرد آید، تلخ مزه.
ابلی. [ اُ ب ُل ْ لی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به اُبُلّه : و از ابله دستار و عمامه ابلی خیزد. ( حدود العالم ).
ابلی. [ اِ ب ِ لی ی ] ( ع ص نسبی ) رجل ابلی ؛ مردی اشتردار. ( مهذب الاسماء ).
ابلی. [ اَ لا ] ( ع ن تف ) کهنه تر.
(اَ بُ ) (اِ. ) (عا. ) مخفف «ابوالقاسم » است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار می برند.
( اسم ) مخفف ( ابوالقاسم ) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد : یکی نیست از این مرتیکه بپرسد : ابلی خرت بچند است ? ( ص .هدایت . زنده بگورص ۴۴ ).
کهنه تر
آبلی. آبلی ( به فرانسوی: Ablis ) یک کمون در فرانسه است که در ایولین واقع شده است. آبلی ۲۵٫۹۲ کیلومتر مربع مساحت دارد ۱۵۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
(عا.)
مخفف «ابوالقاسم» است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار میبرند.