آگوش

لغت نامه دهخدا

( آگوش ) آگوش. ( اِ ) آغوش. بغل : امیر اورا بخویشتن خواند و در آگوش گرفت. ( تاریخ بیهقی ).
گاه بادش گرفته بر گردن
گاه گردش کشیده در آگوش.مسعودسعد.یک قطره از آن شراب مشکین
آورد دو عالمم درآگوش.عطار.- آگوش آگوش ؛ بغل بغل :
در مجلس ما گلی و خاری باشد
آگوش آگوش مرغزاری باشد
سرتاسر اگر پلاس و کرباس بود
این اکسون است کلاه واری باشد.جلال الدین فضل اﷲ خواری.- یک آگوش ؛ یک بغل. یک آغوش.
|| نامی از نامهای پرستاران ترک. رجوع به آغوش شود.

فرهنگ معین

( آگوش ) ( اِ. ) آغوش ، بغل .

فرهنگ عمید

( آگوش ) = آغوش۱

فرهنگ فارسی

( آگوش ) آغش و هادان در زمان کیخسرو حاکم گیلان طبرستان بود . وی در جنگ ایران و توران با [ شیده ] پسر افراسیاب و [ گرسیوز ] برادر او بجنگید و پیروز شد . مرداویج بن زیار نسب خود را به آغش می رساند .
( اسم ) آغوش بغل . یا یک آگوش . یک بغل یک آغوش . یا آگوش آگوش . بغل بغل .
آغوش

ویکی واژه

(قدیم): آغوش، بغل. امیر او را به خویشتن خواند و در آگوش گرفت. «بیهقی»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال شمع فال شمع فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی