آهان

لغت نامه دهخدا

( آهان ) آهان. ( صوت ) در تداول اطفال و زنان ، آری. نعم.
اهان. [ اِ ] ( ع اِ ) تنه درخت شاخ بریده و بالای آن. ( ناظم الاطباء ). تنه درخت بریده شاخها و بالای وی. ( منتهی الارب ). تنه درخت بریده و شاخهای درخت. ( آنندراج ).
اهان. [ اَ ] ( اِ ) سریشم و نشاسته. || کناره و حاشیه. ( ناظم الاطباء ). حاشیه جامه. ( آنندراج ). || حریره. آهار. || فهرست. || ناپاکی. پلیدی. آلودگی. ( ناظم الاطباء ). لوث و آلودگی. || دهن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

( آهان ) (صت . ) آره ، بلی .

فرهنگ فارسی

( آهان ) آری بلی .
سریشم و نشاسته

ویکی واژه

آهان
(گفتگو): هنگام تصدیق، تأکید، اعتراض، خوشحالی، بیاد آوردن مطلبی، و مانند آنها بکار میرود. آره، بلی. آهان! کم‌کم داری یاد میگیری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال حافظ فال حافظ فال میلادی فال میلادی فال مکعب فال مکعب