تحسیر

لغت نامه دهخدا

تحسیر. [ ت َ ] ( ع مص ) مانده کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آرمان خورانیدن. ( تاج المصادربیهقی ). دریغ خورانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به حسرت واداشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). کسی را در حسرت افکندن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || حقیر داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تحقیر کردن کسی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || آزردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || پر بیوفتیدن مرغ. ( تاج المصادر بیهقی ). افتادن پر مرغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - مانده کردن . ۲ - دریغ خورانیدن دیگری را. ۳ - حقیر داشتن . ۴ - آزردن .

فرهنگ عمید

۱. سبب حسرت شدن.
۲. آزار دادن کسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- مانده کردن . ۲- دریغ خورانیدن دیگری را. ۳- حقیر داشتن . ۴- آزردن . جمع : تحسیرات .

ویکی واژه

مانده کردن.
دریغ خورانیدن دیگری را.
حقیر داشتن.
آزردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل فال تماس فال تماس