لغت نامه دهخدا
بزرگان از آن کار غمگین شدند
بر آذرپاک برزین شدند.فردوسی.سزاوار این جستن کین منم
برزم آذر تیز برزین منم.فردوسی.یکی آذری ساخت برزین بنام
که با فرهی بود و با رای و کام.فردوسی.در دل و در دیده من سال و ماه
آذر برزین بُوَد و رود گنگ.مسعودسعد.موبد آذرپرستان را دل من قبله شد
زآنکه عشقش بر دل من آذر برزین نهاد.معزی.ای نمودار رحمت و سخطت
آب حیوان و آذر برزین.انوری.ستمکارا بیا سوز دل ما
ببین گر آذر برزین ندیدی.شرف شفروه.و از قطعه ذیل فردوسی چنین برمی آید که آذر برزین همان بهار یا نوبهار بلخ باشد:
یکی شارسانی برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه...
یکی آذری ساخت برزین بنام
که بد بابزرگی و با فر و کام.فردوسی.و صاحب فرهنگ زبان گویا گفته است که جای آن بروستای نشابور بوده. آنچه تا بحال نوشته شد مطابق فرهنگهای پارسی است لیکن آذر برزین یا آذر برزین مهر یکی از سه آتش مقدس است در نزد ایرانیان قدیم که حافظ جهانند. و دیگر آتشها از این سه زاید و آن دوی دیگر آذرفرنبغ و آذرگشنسب است. || نام پهلوانی.