بسالت

لغت نامه دهخدا

بسالت. [ ب َ ل َ ] ( ع مص ) مأخوذ از تازی شجاعت. ( اقرب الموارد ). شجاعت و دلیری. ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ). شجاعت و دلاوری و بی پروایی. ( ناظم الاطباء ) : فضیحت آن اقوام و بسالت آن مقام دید که عرصه زمین به عفاریت انس... موج میزد. ( ترجمه تاریخ یمینی ) بعد از چند روز بی محابا و درنگ برخلاف راه رای و فرهنگ خنگ بسالت به میدان جنگ رانده تا پای قلعه عنان بازنکشیدند. ( دره نادره چ شهیدی ، 1341 هَ. ش. ص 290 ). و رجوع به بسالة شود.
بسالة. [ ب َ ل َ ] ( ع مص ) شجاعت.( اقرب الموارد ). شجاعت و دلیری. ( غیاث اللغات ). شجاع و دلیر گردیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخت دلیر شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). شجاعت و دلاوری و بی پروایی. ( ناظم الاطباء ). دلیر شدن در سختی. و رجوع به بسالت شود. || کراهت. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(بَ لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) دلاوری ، شجاعت .

فرهنگ عمید

شجاعت، دلیری، دلاوری.

فرهنگ فارسی

دلیرشدن، شجاعت، دلیری، دلاوری
( اسم ) دلیری دلاوری یلی شجاعت .

ویکی واژه

دلاوری، شجاعت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت