ستیهیدن

لغت نامه دهخدا

ستیهیدن. [ س ِ دَ ] ( مص ) ستهیدن. در اوراق مانوی بپارتی «ستی هگ » ( نزاع طلب ،ستیزه جو )، ستیهیدن فارسی مشتق از «سته » = ستیغ فارسی است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ستیزه کردن. ( برهان ) ( اوبهی ) ( غیاث ) ( آنندراج ). لجاجت کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) :
به آنکس که جانش ز حکمت تهیست
ستیهیدنت مایه ابلهی است.شاکربخاری.چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
ستیهیدن مردم بی گناه.فردوسی.ز نادان که گفتیم هفت است راه
یکی آنکه خشم آورد بی گناه.فردوسی.بهفتم که بستیهد اندر دروغ
به بیشرمی اندر بجوید فروغ.فردوسی.و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم. ( سندبادنامه ص 290 ). || سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن. || فریاد و شور. ( آنندراج ) ( برهان ).

فرهنگ معین

(س دَ )(مص ل . )= ستهیدن : ۱ - ستیزه کردن . ۲ - نافرمانی کردن . ۳ - لجاج کردن .

فرهنگ عمید

۱. لجاج کردن.
۲. گردنکشی.
۳. نافرمانی کردن: در کارها بتا «ستهیدن» گرفته ای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب: شاعران بی دیوان: ۱۶۶ )، به دشت نبرد آن هزبر دلیر / سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر (دقیقی: ۱۱۳ )، تو نکوکار باش تا برهی / با قضا و قدر چرا ستهی (سنائی۱: ۹۲ ).

فرهنگ فارسی

ستیزه، لجاج، گردنکشی ونافرمانی، لجبازی، جدال
( مصدر ) ( ستهید ستهد خواهد ستهید بسته ستهنده ستهیده ) ۱ - ستیزه کردن جدال کردن . ۲ - آواز بلند کردن و غریدن . ۳ - نافرمانی کردن .
ستهیدن در اوراق مانوی به پارتی ستی هگ . ستیزه کردن .

ویکی واژه

ستهیدن:
ستیزه کردن.
نافرمانی کردن.
لجاج کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال راز فال راز