خونسردی

لغت نامه دهخدا

خونسردی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی خون سرد. ( یادداشت مؤلف ). || حلم. شکیبایی. بردباری. مقابل خون گرمی.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) خون سرد بودن.
۲. [عامیانه، مجاز] بردباری، متانت.
۳. [عامیانه، مجاز] بی تفاوتی.

فرهنگ فارسی

عمل و حالت خونسرد بردباری متانت .

دانشنامه آزاد فارسی

خون سردی (poikilothermy)
وضعیت تبعیت دمای بدن جانور از دمای هوا یا آب محیط زندگی اش. خون سردی ویژگی همۀ جانوران، جز پرندگان و پستانداران، است که دمای بدن خویش را با خون گرمی۱ ثابت نگه می دارند. جانوران خون سرد۲ برای کنترل دمای بدنشان به رفتارهای متفاوت دست می زنند. آن ها با آرمیدن در نور آفتاب یا لرزیدن خود را گرم نگاه می دارند یا با دورنگه داشتن خود از آفتاب در زیر صخره ها یا غوطه خوردن در آب خود را خنک می کنند. با این همه، دمای بدن جانوران «خون سرد» زمانی که نیاز به فعالیت برای تغذیه و تولید مثل دارند، از طرق رفتاری به حد دمای بدن پستانداران می رسد. تفاوت اصلی آن است که دمای بدن این جانوران بیش از جانوران خون گرم نوسان دارد.
homeothermycold-blooded
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم