جرثوم

لغت نامه دهخدا

جرثوم. [ ج ُ ] ( ع اِ ) اصل هر چیز. جُرثومَة. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصل و نجیب و دارای اصل استوار. ( ناظم الاطباء ).
جرثوم. [ ج ُ ]( اِخ ) خشنی بن ناشر یا ناشم صحابی است یا آن جرهم است. ( منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل ، ریشه . ۲ - خاک اطراف ریشة درخت . ۳ - خانة مورچه . ۴ - میکروب ، انگل . ۵ - (ص . ) اصیل ، نجیب . ج . جراثیم .

فرهنگ فارسی

۱-( اسم ) اصل ریشه . ۲- خاک اطراف ریش. درخت .۳- خان. مورچه .۴- میکرب انگل . ۵- اصیل نجیب دارای اصل استوار. جمع : جراثیم .
اصل هر چیز یا اصیل و نجیب و دارای اصل استوار .

ویکی واژه

اصل، ریشه.
خاک اطراف ریشة درخت.
خانة مورچه.
میکروب، انگل.
اصیل، نجیب.
جراثیم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال زندگی فال زندگی