خشکنده

لغت نامه دهخدا

خشکنده. [ خ ُ ک َ دَ / دِ ] ( نف ) خشک شونده. خشک گردنده. ( یادداشت بخط مؤلف ).

جمله سازی با خشکنده

۳.^  از سال ۱۳۸۵ وزارت بهداشت، برای ایمنی بیشتر در برابر انتقال ویروس ایدز و هپاتیت، استفاده از فور را در بخش دندانپزشکی ممنوع کرده‌است و برای سترون باید از اتوکلاوهای کلاس B (دارای خشکنده و مکنده) استفاده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرار کردن
اسرار کردن
روز جاری
روز جاری
چهارپایان
چهارپایان
گرایش
گرایش