تنجیس

لغت نامه دهخدا

تنجیس. [ ت َ ] ( ع مص ) پلید کردن. ( زوزنی ) ( دهار ). ناپاک و پلیدکردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): فلان نجسته الذنوب. || تعویذ و عوذه آویختن به کودک. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) آنچه به جهت دفع چشم زخم کنند از مهره و تعویذ و پلیدی یا استخوان مرده یا لته حیض و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنچه به جهت دفع چشم زخم یا ترس از آزمندی جن آویزند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ناپاک کردن . ۲ - پلید خواندن ، ناپاک شمردن .

ویکی واژه

ناپاک کردن.
پلید خواندن، ناپاک شمردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال اعداد فال اعداد فال میلادی فال میلادی فال تخمین زمان فال تخمین زمان