ترقص

لغت نامه دهخدا

ترقص. [ ت َ رَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) بلند شدن و برآمدن و پست گردیدن و فروشدن ( ضد ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بلند شدن و پست گردیدن. ( از اقرب الموارد ). بلند شدن و پست گردیدن بسرعت. ( از المنجد ): اذا ترقصت المفازة غادرت ؛ ای ارتفعت و انخفضت و انما یفعل بها ذلک السراب. ( اقرب الموارد ).
ترقص. [ ت َ رَق ْ ق ُ ] ( ع اِ ) مأخوذ از تازی ، رقصندگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ رَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) رقصیدن ، رقص کردن .

فرهنگ عمید

۱. رقص کردن.
۲. به سرعت بالاوپایین رفتن.

فرهنگ فارسی

رقص کردن، بسرعت بالاوپایین رفتن
۱-( مصدر ) رقص کردن رقصیدن .۲- ( اسم ) رقص . جمع : ترقصات .
بلند شدن و بر آمدن و پست گردیدن و فرو شدن . بلند شدن و پست گردیدن . بلند شد و پست گردیدن بسرعت .

ویکی واژه

رقصیدن، رقص کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس