انتساخ

لغت نامه دهخدا

انتساخ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نوشتن و نسخه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نسخه گرفتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). نسخت گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). نسخه برداشتن. نوشتن از روی متنی. ( فرهنگ فارسی معین ). نقل کردن از کتابی حرف بحرف.( از اقرب الموارد ). || زایل گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال انتسخت الشمس الضل ؛ ای ازالته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ازاله. ( از اقرب الموارد ). جانشین شدن هر چیزی چیزی دیگر را؛ کل شی ٔخلف شیئاً فقد انتسخه. ( از مصباح از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) استنساخ و نسخه برداشتن. ( ناظم الاطباء ). نسخه برداری. ( فرهنگ فارسی معین ) : این کتاب صد مجلد است در قطع حال که عمری تمام در انتساخ آن مستغرق شود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 207 ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) نسخه برداشتن از روی نوشته ای .

فرهنگ عمید

نسخه برداشتن، نسخه گرفتن، نوشتن از روی چیزی، نسخه برداری.

ویکی واژه

نسخه برداشتن از روی نوشته‌ای.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن