آژخ

لغت نامه دهخدا

( آژخ ) آژخ. [ ژَ ] ( اِ ) رجوع به آزخ شود.
اژخ. [ اَ ژَ ] ( اِ ) دانه های سخت که از اعضا برمی آید و درد نمیکند و بعربی ثؤلول گویند. ( برهان ). غُدّه ای در زیر پوست که با دست آنرا توان جنبانید. آژخ. ( جهانگیری ). آزخ. سِلعة. ثؤلول. ( منتهی الارب ). زگیل. سِگل. واژو. وارو. بالو. کوک. زخ. پالو.

فرهنگ معین

( آژخ ) (ژَ ) ( اِ. ) آزخ .
(اَ ژَ ) (اِ. ) نک زگیل .

فرهنگ عمید

( آژخ ) ۱. = آزخ
۲. = گل مژه

فرهنگ فارسی

( آژخ ) ( اسم ) بر آمدگی کوچک گوشتین برنگ پوست و سفت و سخت و غیرحساس که بر دستها و پاها و روی و اعضاافتد زگیل بالو واژو ثوئ لول .
( اسم ) زگیل

ویکی واژه

زگیل، گل‌مژه، آزخ. از راستی تو خشم خوری دانم/ بر بام چشم سخت بُوَد آژخ. «کسایی»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت