آدمی‌گری

لغت نامه دهخدا

( آدمی گری ) آدمی گری. [ دَ گ َ ] ( حامص مرکب ) بشریت : اما گاه گاه در درون استاد امام از راه آدمی گری اندک داوری می بود. ( اسرارالتوحید ). چون چشم من بر وی افتاد از آدمیگری هیچ چیز با من نماند. روحی و آسایشی از وی بمن رسید چنانکه بیخود گشتم. ( اسرارالتوحید ).

فرهنگ فارسی

( آدمی گری ) بشریت

ویکی واژه

غرایز و صفات جسمی. چون چشم من بر روی وی افتاد، از آدمیگری با من هیچ نماند. «محمدبن‌منور»
(قدیمی): آدمیت. آدم‌گری هر چه اسباب زندگانی است و اسباب و رسم آدمیگری است ... محو کند. «احمدجام»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال زندگی فال زندگی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فنجان فال فنجان