فرهنگ فارسی
۱ - افتادن فرود آمدن بر زمین . ۲ - به انحطاط اخلاقی مواجه شدن : در منجلاب فحشا سقوط کرد . ۳ - تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن . یا سقوط کردن شهری یا کشوری . به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور . یا سقوط کردن دولت . بر کنار شدن وزیران از کار .