سفوف

لغت نامه دهخدا

سفوف. [ س َ ] ( ع اِ ) داروی کوفته بیخته معجون ناکرده. ( منتهی الارب ). آرد بیخته مطلقا و خصوصاً از ادویه.( آنندراج ) ( غیاث ). داروی آس کرده که بکف خورند. ( دهار ). دارو که بدهن پراکنند. سفف جمع آن است. ( مهذب الاسماء ) : زیره کرمانی را ستار است بکوبند هر بامداد سه درم سفوف کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آرد بیخته . ۲ - هر داروی کوبیده که خشک مصرف کنند.

فرهنگ عمید

داروی خشک کوبیده، داروی نرم که روی زبان بریزند و فروببرند.

فرهنگ فارسی

داروی خشک کوبیده، داروی نرم که روی زبان بریزند
( اسم ) ۱ - آرد پخته ( مطلقا ) . ۲ - داروی خشک کوبیده هر گونه گرد دارویی . ۳ - اختصاصا مخلوطی از کوبیده دانه های گرد شده چند گونه گیاه طبی است که به عنوان باد شکن مصرف میشده . توضیح گیاهانی که در تهیه سفوف به کار میرفته عبارتند از زیره سیاه تخم گشنیز گز علفی ترنجبین و برخی گیاهان دیگر .

ویکی واژه

آرد بیخته.
هر داروی کوبیده که خشک مصرف کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب