سرگرم کردن

لغت نامه دهخدا

سرگرم کردن.[ س َ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشغول کردن:
به یک آتش چو داغ لاله میسوزم در این گلشن
نه هر شمعی تواند کرد چون پروانه سرگرمم.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مشغول کردن

ویکی واژه

intrattenere
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال جذب فال جذب