سرهم بندی

لغت نامه دهخدا

سرهم بندی. [ س َ هََ ب َ ] ( حامص مرکب ) در تداول عوام کاری را بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن. ( یادداشت مؤلف ).
- سرهم بندی کردن ؛ بی استحکام کاری انجام دادن. با عدم دقت کاری را انجام کردن.

فرهنگ معین

(سَ رِ هَ. بَ ) (حامص . ) (عا. ) کاری را سرسری انجام دادن .

فرهنگ عمید

۱. کاری را سرسری انجام دادن.
۲. چیزی سست و بی دوام ساختن.

فرهنگ فارسی

سطحی و سرسری کاری را انجام دادن .
در تداول عوام کاری را بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن ٠

ویکی واژه

(عا.)
کاری را سرسری انجام دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس