سرخاره

لغت نامه دهخدا

سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر + خار ( خاریدن ) + ه ( نشانه اسم آلت ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا از سر ایشان نیفتد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ). سوزن زرین که زنان در مقناع زنند از بهر محکمی. ( صحاح الفرس ) :
جعدی سیاه دارد کز کشی
پنهان شود بدو در سرخاره.رودکی.دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض
جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست.کمال الدین اسماعیل ( از آنندراج ).|| پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. ( برهان ). شانه.

فرهنگ معین

(سَ رَ یا رِ ) (اِ. ) ۱ - سوزن زرینی که زنان به جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا نیفتد. ۲ - پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند.

فرهنگ عمید

سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد: جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی: ۵۲۸ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد . ۲ - پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند .

ویکی واژه

سوزن زرینی که زنان به جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا نیفتد.
پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال جذب فال جذب فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت