سحابه

لغت نامه دهخدا

( سحابة ) سحابة. [ س َ ب َ ] ( ع اِ ) ابر. سحاب. جمع آن سحب و سحائب است. ( منتهی الارب ). ابر. ( دهار ). یکی ابر بود. جمعِ آن سحائب است. ( از اقرب الموارد ). || مدت ، گویند: ماافعله سحابة یومی ؛ یعنی نکنم آن را مدت روز خود. ( منتهی الارب ).
سحابة. [س ُ ب َ ] ( ع اِ ) باقی آب در چاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مانده آب در غدیر. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(سَ ب یا بَ ) [ ع . سحابة . ] (اِ. )قطعه ای از ابر.

فرهنگ فارسی

واحدسحاب، قطعه ابر، یک تکه ابر، سحائب جمع
( اسم ) قطعه ای از ابر جمع سحائب .
باقی آب در چاه . مانده آب در غدیر .

ویکی واژه

سحابة.
قطعه‌ای از ابر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال میلادی فال میلادی فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب