سبزرنگ

لغت نامه دهخدا

سبزرنگ. [ س َ رَ ] ( ص مرکب ) گندم گون. اسمر. ( مجموعه مترادفات ص 302 ) :
رطب سبزرنگ است کی سرخ گردد
که آب مه و ماه آبی نبیند.خاقانی.

فرهنگ عمید

هرچیزی که به رنگ سبز باشد، سبزارنگ.

فرهنگ فارسی

گندم گون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مافیا
مافیا
بی عرزه
بی عرزه
نحوه
نحوه
داشاق
داشاق