زوبع

لغت نامه دهخدا

زوبع. [ زَ ب َ ] ( ع ص ) مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصیر و حقیر. ( اقرب الموارد ). هذا ما فی الصحاح و قال فی القاموس : «الروبع»؛ القصیر الحقیر بالراء مهملة لا غیر و تصحف علی الجوهری فی اللغة... ( منتهی الارب ). رجوع به روبع و منتهی الارب شود.
زوبع. [ زَ ب َ ] ( اِخ ) زوبعة. ( اقرب الموارد ). شیطان. ابلیس. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زوبعة شود.

فرهنگ معین

(زُ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) شیطان ، ابلیس .

فرهنگ عمید

۱. حقیر، پست.
۲. کوتاه.
۳. (اسم ) شیطان، ابلیس.

فرهنگ فارسی

شیطان و ابلیس

ویکی واژه

شیطان، ابلیس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا