زهوق

لغت نامه دهخدا

زهوق. [ زُ ] ( ع مص ) مغزآگنده شدن استخوان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن مغز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نیست و ناپدید گردیدن باطل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن و هلاک شدن و باطل شدن. ( غیاث ). هلاک شدن و باطل گشتن. ( ترجمان القرآن ). هلاک شدن و باطل شدن و ناگوار شدن. ( زوزنی ). هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اضمحلال. از میان رفتن. نابود شدن. باطل شدن. هلاک شدن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). || پیشی نمودن. || سبقت گرفتن بر دیگران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درگذشتن تیر از نشانه و به هدف نرسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گذشتن تیر از نشانه. ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). || برآمدن جان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). بیرون آمدن جان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
زهوق. [ زَ ] ( ع ص ) باطل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ناچیز : و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زَهوقاً. ( قرآن 81/17 ). || هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شونده. ( غیاث ). || چاه دورتک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راه کوه فراخ بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه بلند و فراخ در میان کوه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(زُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بیرون رفتن . ۲ - نابود گشتن . ۳ - باطل شدن .

فرهنگ عمید

۱. بیرون رفتن، دررفتن.
۲. نابود شدن، هلاک شدن.
۳. باطل شدن.

ویکی واژه

بیرون رفتن.
نابود گشتن.
باطل شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی فال امروز فال امروز