لغت نامه دهخدا
زفرین. [ زُ ] ( اِ ) آن آهن که بر درها زنند و حلقه در آن افکنند و قفل کنند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 363 ). بر وزن و معنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که برچهارچوب در نصب کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). زوفرین. زوفلین. زولفین. زلفین. زورفین. زرفین. رزه که چفت بدان اندازند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
مثل من بود بدین اندر
مثل زفرین آهنین و در.
عنصری ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 364 ).
مردمان برخاستند اندر قصر یعقوبی و انگشت به زفرین اندرکرده بود... دیگر روز هم آنجا بنشست باز انگشت سخت کرده بود به زفرین. ( تاریخ سیستان ).