روزبروز

لغت نامه دهخدا

روزبروز. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) همه روز. ( ناظم الاطباء ). چند روز متوالی و از پی هم. یوماً فیوماً. ( ناظم الاطباء ). همیشه :
گل برچنند روز بروز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند!سعدی.

فرهنگ فارسی

همه روز . چند روز متوالی و از پی هم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس