دیودل

لغت نامه دهخدا

دیودل. [ وْ دِ ] ( ص مرکب ) مردم شجاع و دلیر و دلاور. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). دیوجان. ( ازآنندراج ). سخت دلاور. ( شرفنامه منیری ) :
دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت
مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت.خاقانی.دیودل باشیم و برپاشیم جان
کان پری دلدار دیدار آمده است.خاقانی.|| مردم سیاهدل و تیره دل و سخت دل و بیرحم. ( برهان )( ناظم الاطباء ). تاریک دل و جاهل. ( شرفنامه منیری ).

فرهنگ معین

(دِ ) (ص مر. ) ۱ - سیاه دل . ۲ - شجاع ، دلیر.

فرهنگ عمید

۱. تیرهدل.
۲. بددل.
۳. سنگدل و بیرحم.
۴. شجاع و دلیر.

ویکی واژه

سیاه دل.
شجاع، دلیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال رابطه فال رابطه فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت