دفزک
دفزک. [ دَ زَ ] ( ص ) گنده و سطبر. ( برهان ). ضخیم. ( فرهنگ فارسی معین ). درافص. ( منتهی الارب ). زفت. سفت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عرطل. عرطلیل. عفاهیة. غلیظ. کهندل. ( منتهی الارب ).
- دفزک زده ؛ غلیظ و سفت شده : عجلد؛ شیر خفته یا شیر دفزک زده و جغرات شده. ( منتهی الارب ).
|| فربه. ( برهان ).
(دَ زَ ) (ص . ) ۱ - گنده ، ستبر. ۲ - فربه .
ستبر، گنده، فربه، هرچیز گنده و ستبر.
( صفت ) ۱ - گنده ستبر ضخیم . ۲ - فربه .
گنده، ستبر.
فربه.