دستگرا

لغت نامه دهخدا

دست گرا. [ دَ گ َ ] ( نف مرکب ) دست گرای. گراینده به دست. || ( ن مف مرکب ) گراییده به دست.مغلوب و زبون. دستگرای. || ( اِمص مرکب ) تجربت و امتحان و آزمایش : بای تگین گفت پیشترک روم و دست گرائی کنم و برفت و سنگ روان شد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض چ 2 ص 742 ). و رجوع به دست گرای شود.

فرهنگ معین

(دَ گَ ) (اِ. ) آزمودن ، آزمایش ، امتحان .

فرهنگ فارسی

دست گرای . گراینده به دست

ویکی واژه

آزمودن، آزمایش، امتحان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب فال درخت فال درخت فال راز فال راز