داموز

لغت نامه دهخدا

داموز. [ وَ ] ( اِ ) سله و سبدی باشد بزرگ که دو چوب بر دوطرف آن بندند و بدان سرگین و مثال آن کشند. ( برهان ). صاحب انجمن آرا گوید: اما در سامی داموز بضم میم وسکون واو دیده شده است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). وَذوذ. ( یادداشت مؤلف ). داموزه. سبد خاشاک. ( شعوری ).

فرهنگ معین

(وَ ) (اِمر. ) ۱ - سبد ۲ - پاروی بزرگ برف روبی .

فرهنگ عمید

۱. سله، سبد، زنبر.
۲. پاروبی بزرگ که با آن برف می روبند.

فرهنگ فارسی

سله، سبد، زنبر، پاروب بزرگ که با آن برف میروبند
( اسم ) ۱ - سبدی بزرگ که دو چوب بر دو طرف آن ببندند و بدان سرگین و مانند آن کشند سله سبد زنبر . ۲ - پاروب بزرگ برف روبی .

ویکی واژه

سبد
پاروی بزرگ برف روبی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال درخت فال درخت فال عشقی فال عشقی فال ای چینگ فال ای چینگ