جوسق

لغت نامه دهخدا

جوسق. [ ج َ س َ ] ( معرب ، اِ ) معرب جوسه است که بمعنی کوشک باشد. ( برهان ). قصر. کاخ. معرب کوشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المعرب ). || کنایه از دوازده برج فلکی هم هست. ( برهان ).
جوسق. [ ج َ س َ ] ( اِخ ) خانه ای بوده است در بغداد مر مقتدر باﷲ را و در وسط آن حوضی است از ارزیز که سی ذراع طول و بیست ذراع عرض آن است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(جُ سَ ) [ معر. ] (اِ. ) کوشک ، قصر، کاخ .

فرهنگ عمید

قصر، کاخ.

فرهنگ فارسی

جوسه یاکوشک، قصر، کاخ، جواسق وجواسیق جمع
( اسم ) ۱- کوشک قصر کاخ .۲- برج فلکی . جمع : جواسق جواسیق .
خانه ای بوده است در بغداد مر مقتدر بالله را و در وسط آن حوضی است از ارزیز که سی ذراع طول و بیست ذراع عرض آن است .

ویکی واژه

کوشک، قصر، کاخ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ارمنی فال ارمنی فال حافظ فال حافظ فال عشق فال عشق