جلیت

لغت نامه دهخدا

جلیت. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد چابک و چست. ( منتهی الارب ). چالاک. ( ناظم الاطباء ). || شبنمی که در شب بر زمین افتد و منجمد گردد. جلید. ( ناظم الاطباء ).
جلیة. [ ج َ لی ی َ ] ( ع ص ) خبر یقین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مؤنث جلی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جلی شود.
جلیة. [ ج ُ ل َی ْ ی َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک وادی القری. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(جَ لّ یَ ) [ ع . ] نک جلیه .

فرهنگ عمید

حقیقت امر.

فرهنگ فارسی

مرد چابک و چست چالاک یا شبنمی که در شب بر زمین افتد و منجمد گردد و جلید

ویکی واژه

نک جلیه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق