تناوم

لغت نامه دهخدا

تناوم. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) خویشتن فاخواب ساختن. ( زوزنی ). خویشتن را خوابیده نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بدروغ خود را خوابیده نمایاندن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص م . ) خود را به خواب زدن .

فرهنگ عمید

خود را خفته نمایاندن، خود را به خواب زدن.

ویکی واژه

خود را به خواب زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
داشاق
داشاق
قرین رحمت
قرین رحمت
حلما
حلما
گی خار
گی خار