تنادی

لغت نامه دهخدا

تنادی. [ ت َ ] ( ع مص ) فراهم آمدن مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || یکدیگر را آواز دادن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از آنندراج ). همدیگر را خواندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بهم در انجمن نشستن. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تنادی. [ ت َ ] ( ع اِ ) یوم التنادی ؛ روز قیامت.و قری التناد بتشدید الدال. ( از اقرب الموارد ) ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به تناد شود.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) یکدیگر را ندا کردن ، هم را خواندن .

ویکی واژه

یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تماس فال تماس فال رابطه فال رابطه