تعبید

لغت نامه دهخدا

تعبید. [ ت َ ] ( ع مص ) رمیدن و گریختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دیری نکردن در کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتافتن. ( از اقرب الموارد ). || به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به بندگی گرفتن و بنده قرار دادن. ( از اقرب الموارد ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خوار داشتن. خوار داشتن کسی چندانکه کار بندگان را کند. ( از اقرب الموارد ). || خوار داشتن راه و جز آن را. ( از اقرب الموارد ). || گرامی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرامی داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به قطران آلودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || به قیر اندودن کشتی و جز آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) به بندگی گرفتن ، کسی را بندة خود کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ببندگی گرفتن کسی را بند. خود ساختن .

ویکی واژه

به بندگی گرفتن، کسی را بندة خود کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع