تعامی

لغت نامه دهخدا

تعامی. [ ت َ ] ( ع مص ) خویشتن را کور ساختن. ( زوزنی ). کوری نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خود را کور نمودن. ( آنندراج ). کوری را بخود بستن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ مِ ) [ ع . ] (مص ل . ) خود را به کوری زدن .

فرهنگ عمید

۱. خود را کور وانمود کردن.
۲. با هم ستیزه کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خود را بکوری زدن کوری نمودن .

ویکی واژه

خود را به کوری زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بنت
بنت
دانش آموز
دانش آموز
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای