تزود

لغت نامه دهخدا

تزود. [ ت َ زَوْ وُ ] ( ع مص ) توشه برداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). توشه برگرفتن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). توشه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). زاد سفر برگرفتن. || برای آخرت عمل کردن. ( از متن اللغة ). رسیدن نیزه به پشت گوش کسی : تزود منی طعنة بین اذنیه ؛ اصیب بها. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || داغ بر میان دو چشم کسی گذاشتن : تزود سمة فاضحة بین عینیه ؛ اتسم بها بسعی فیه. ( اقرب الموارد ). || بردن نامه از امیر به عامل وی تا باندازه شأن و وظیفه اش برنده نامه را یاری دهد: تزود من الامیر کتاباً الی عامله ، حمله ُمنه ُ الیه لیستعین به علی شأنه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ زَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) توشه ساختن ، توشه برگرفتن .

فرهنگ عمید

توشه برگرفتن، توشه ساختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) توشه گرفتن توشه ساختن .
توشه برداشتن توشه برگرفتن .

ویکی واژه

توشه ساختن، توشه برگرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس