ترهب. [ ت َ رَهَْ هَُ ] ( ع مص ) راهب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). راهب گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : وان دگر بهر ترهب در کنشت وان یکی بهر حریصی سوی کشت.مولوی.|| پرستش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تعبد کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || وعده بد کردن کسی را و ترسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). توعد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
فرهنگ معین
(تَ رَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پارسا شدن ، راهب شدن . ۲ - پرستش .
فرهنگ عمید
۱. راهب شدن. ۲. عبادت کردن، پرستش.
فرهنگ فارسی
راهب شدن، عبادت کردن، پرستش ۱- ( مصدر ) عبادت کردن راهب شدن . ۲- ( مصدر ) ترسانیدن . ۳- ( اسم ) پرستش عبادت .