برقش

واژه‌ی بَرَقش در زبان عربی به معنای نوعی پرنده است. بر پایه‌ی منابع معتبر لغوی همچون مهذب الاسماء، این پرنده‌ای کوچک و سبزرنگ توصیف شده که به گنجشک شباهت دارد. در برخی منابع دیگر مانند منتهی الارب و آنندراج نیز به این معنا اشاره شده و آمده است که اهل حجاز این پرنده را شَرْشور می‌نامند. این واژه در صورت دیگر (با فتحه روی باء) به معنای گوناگونی و اختلاف رنگ‌ها به کار رفته است. همچنین، در کاربرد عامیانه، به معنای درخشش و تابندگی است؛ چنان‌که در گفتار روزمره، عبارت بَرَقش دارد به معنای می‌درخشد یا دارای درخشش است شناخته می‌شود. بنابراین، واژه‌ی بَرَقش در دو حوزه‌ی معنایی متفاوت قرار می‌گیرد: یکی در حوزه‌ی جانورشناسی به عنوان نام یک پرنده، و دیگری در بیان ویژگی‌های بصری مانند رنگ‌آمیزی متنوع و تابندگی. این تفاوت معنا بسته به تلفظ و زمینه کاربرد آن قابل تشخیص است.

لغت نامه دهخدا

برقش. [ ب ِ ق ِ ] ( ع اِ ) مرغی است. ( مهذب الاسماء ). مرغی است خرد سبزرنگ مانند عصفور و اهل حجاز آنرا شرشور گویند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
برقش. [ ب َ ق ِ ] ( اِ ) گوناگونی و اختلاف الوان. ( ناظم الاطباء ). || در تداول عامه، درخشیدن ودرخشش را گویند، چه برقش دارد یعنی درخشیدن دارد.

فرهنگ فارسی

گوناگونی و اختف الوان در تداول عامه درخشیدن و درخشش را گویند چه برقش دارد یعنی درخسیدن دارد.

جمله سازی با برقش

چو دستت ابر کی باشد که تا زو قطره ای بارد ز برقش صد شرر زاید ز رعدش صد فغان خیزد
کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم چو بادش از پی و چون برقش از قفا برویم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شی
شی
آویزون
آویزون
مدیون
مدیون
معلق
معلق