تحمیل کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بار کردن بار نهادن . ۲- بگردن گذاشتن . ۳- کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد.

ویکی واژه

imporre
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
همپایه
همپایه
روله
روله
افراهیم
افراهیم