تحمیل کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بار کردن بار نهادن . ۲- بگردن گذاشتن . ۳- کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد.

ویکی واژه

imporre
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس