تثمیر

لغت نامه دهخدا

تثمیر. [ ت َ ] ( ع مص ) بسیار کردن مال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افزودن و بسیار کردن. ( زوزنی ): هر که... مال بدست آورد و در تثمیر آن غفلت ورزد زود درویش شود. ( کلیله و دمنه ). || میوه چیدن و بمعنی نفع یافتن. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). به ثمر آوردن. ( فرهنگ نظام ). || مسکه برآوردن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || دانه بستن کشت. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) به ثمر رسانیدن ، سود دادن .

فرهنگ عمید

۱. به ثمر رسانیدن.
۲. زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بسیار کردن ببار آوردن بار آوردن:(( در تثمیر مال باید کوشید. ) )

ویکی واژه

به ثمر رسانیدن، سود دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت استخاره کن استخاره کن