تثاقل

لغت نامه دهخدا

تثاقل. [ ت َ ق ُ ] ( ع مص ) گرانی کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان عادل بن علی ). گرانی خاطر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کاهلی کردن و پس ماندن از آن و خویشتن را گران ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تثاقل عنه ثقل و تباطاء. ( قطر المحیط ). گرانی نمودن. ( از اقرب الموارد ). || چیزی را با سنگینی لگدمال کردن. ( از اقرب الموارد ). || بددلی کردن قوم در جنگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرانی کردن قوم هنگام یاری خواستن از ایشان. ( از قطر المحیط ). || گرانبار شدن. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(تَ قُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سنگین شدن . ۲ - (اِمص . ) سنگینی .

فرهنگ عمید

۱. سنگین شدن.
۲. سنگینی.
۳. [مجاز] تنبلی

ویکی واژه

سنگین شدن.
سنگینی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت