تبدد

لغت نامه دهخدا

تبدد. [ ت َ ب َدْ دُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). پریشان گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مُتَبَدِّد نعت است از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تبدد الحلی صدرالجاریة؛ گرفت زیور تمام سینه او را. || بخش بخش کردن چیزی را علی السویه. ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ بَ دُّ ) (مص ل . ) متفرق شدن ، پریشان گشتن .

فرهنگ عمید

۱. متفرق شدن.
۲. پریشان شدن.

فرهنگ فارسی

پراکنده شدن پریشان گردیدن متبدد .

ویکی واژه

متفرق شدن، پریشان گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت
عظمت
مبدأ
مبدأ
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای