تأبی

لغت نامه دهخدا

تابی. ( حامص ) در ترکیبات حاصل مصدر ( اسم معنی ) سازد: رسن تابی ، ریسمان تابی ، زه تابی ، خوش تابی ، بدتابی ، بی تابی ، سرتابی ، زهتابی ، پرتابی ، کم تابی ، آهن تابی ، روی تابی ، ریگ تابی ، چرکتابی. در حقیقت «ی » حاصل مصدر ( اسم معنی ) به آخر کلمات مختوم به «تاب » ( اسم فاعل مرخم ) پیوسته است.
تابی. ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است از اهالی استانبول و پدرش یکی از درویشان امیر بخاری بوده در طریق علمی مشی کرده در برخی از بلاد بمنصب قضاوت منصوب شده و در طریق حج وفات یافته است. وی خوشنویس هم بود. ( قاموس الاعلام ترکی ).
تأبی. [ ت َ ءَب ْ بی ] ( ع مص ) ( از «اب و» ) پدر گرفتن کسی را. ( آنندراج ): تأبی فلان ٌ فلاناً؛ پدر گرفت فلان ، فلان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
تأبی. [ ت َ ءَب ْ بی ] ( ع مص ) ( از «اب ی » ) گردنکشی کردن. ( آنندراج ). تأبی بر کسی ؛ گردن کشی کردن از وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( تأبی ) (تَ أَ بّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سرکشی کردن ، سرباز زدن . ۲ - (اِمص . ) سرکشی ، گردنکشی .
(تَ اَ بّ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را به پدری گرفتن .

فرهنگ عمید

کسی را به پدری گرفتن.
سرکشی کردن، گردن کشی کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) سر کشی کردن سرباز زدن . ۲- ( اسم ) سرکشی گردن کشی .
پدر گرفتن کسی را

ویکی واژه

سرکشی کردن، سرباز زدن.
سرکشی، گردنکشی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان