بهیه

لغت نامه دهخدا

( بهیة ) بهیة. [ ب َ هی ی َ ] ( ع ص ) تأنیث بهی. ( آنندراج ). مؤنث بهی، یقال امراءة بهیة. ( ناظم الاطباء ). || روشن و تابان. ( آنندراج ) ( غیاث ). || لقبی است که در وزارت خارجه به دولت روس میدادند: دولت بهیه روس، مانند سنیه برای دولت انگلیس. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(بِ یَّ ) [ ع. بهیّة ] (ص. ) ۱ - روشن، تابان. ۲ - نیکو، زیبا.

فرهنگ عمید

تابان، درخشان.

فرهنگ فارسی

نیکو، زیبا، روشن وتابان
( صفت ) موئ نث بهی
تانیث بهی ٠ مونث بهی ٠ یقال امراه بهیه ٠ یا روشن و تابان ٠ یا لقبی است که در وزارت خارجه به دولت روس میدادند ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: بهیه (دختر) (عربی) (تلفظ: behiye) (فارسی: بِهيه) (انگلیسی: behiye)
معنی: تابان، نیکو، زیبا، روشن، فاخر، شکوه مند

ویکی واژه

بهیّة
روشن، تابان.
نیکو، زیبا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم