برکاست

لغت نامه دهخدا

برکاست. [ ب َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص ) کمی. کاهش :
بدو گفت بیژن که این راست است
ز من کار تو پاک برکاست است.فردوسی.زآنکه در حسن برافزونی و برکاست نیی
من بعشق تو برافزونم و برکاست نیم.سوزنی. || ( ن مف مرکب ) برکاسته.
- برکاست تر ؛ باریک تر :
بدو گفت شاخی گزین راست تر
سرش برتر وتنْش برکاست تر.فردوسی.

فرهنگ معین

(بَ ) (ص . ) کاستی ، کمی .

ویکی واژه

کاستی، کمی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال حافظ فال حافظ فال سنجش فال سنجش فال پی ام سی فال پی ام سی