بادمجان

لغت نامه دهخدا

بادمجان. [ دِ ] ( اِ ) در تداول عامه ، بادنجان. رجوع به بادنجان شود.
بادمجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز. در 56هزارگزی جنوب سقز و 8هزارگزی شمال بیان دره در کوهستان واقع است. هوایش سرد و دارای 100 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و رودخانه و محصولش غلات ، لبنیات ، توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ معین

(دِ ) ( اِ. )= بادنجان : گیاه یک ساله از تیرة بادمجانیان دارای میوه ای با پوست ضخیم ، بنفش تیره به شکل دراز یا کروی ، پختة آن مصرف خوراکی دارد. باتنکان و بادنکان نیز گویند. ، ~دورِ قاب چین کنایه از: آدم چاپلوس ، متملق .

فرهنگ عمید

۱. میوۀ گرد یا دراز گیاهی، به رنگ سیاه یا بنفش با کلاهی سبز که مصرف خوراکی دارد.
۲. گیاه یک سالۀ این میوه با برگ های پهن و گل های ریز بنفش.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بادنجان

دانشنامه عمومی

بادمجان (بانه). بادمجان یک روستا در ایران است که در دهستان بوئین واقع شده است. بادمجان ۲۴۹ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

melanzana
بادنجان: گیاه یک ساله از تیرة بادمجانیان دارای میوه‌ای با پوست ضخیم، بنفش تیره به شکل دراز یا کروی، پختة آن مصرف خوراکی دارد. باتنکان و بادنکان نیز گویند. ؛ ~دورِ قاب چین کنایه از: آدم چاپلوس، متمل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم